اطلاعیه مهم: با سلام کاربر گرامی... اگر با یوزر و پسورد هنگام ورود به تاپیک یا صفحاتی که با ادرس tk. شروع می شود، با خطا رو به رو شدین... در نوار ادرس مرورگرتون کلمه tk. را حذف کنید و به جاش com. بزارید و اینتر بزنید و مجدد برای ورود اقدام کنید... با تشکر مدیر کل انجمن
چاه از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است
برترین مطلب این هفته ی سایت

بزودی

بزودی

نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3
Like Tree6Likes
  • 2 Post By Roja
  • 2 Post By Roja
  • 2 Post By Roja

موضوع: چاه از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است

  1. Roja آواتار ها
    Roja
    مدیر بازنشسته
    رتبه 1 - حداقل پست : 50رتبه 2 - حداقل پست : 200رتبه 3 - حداقل پست : 500رتبه 4 - حداقل پست : 1000رتبه 5 - حداقل پست : 2000رتبه 6 - حداقل پست : 3000
    مدیر بازنشسته
    Feb 2014
    470
    30,125
    100
    30,125 امتیاز ، سطح 100
    0% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 0
    0% فعالیت
    بیشترین فعالیتبرچسب زن کلاس اول1 سال ثبت نام شده25000 امتیاز
    بهترین برچسب زن
    1,812
    تشکر شده 1,441 بار در 470 ارسال
    Khoonsard

    چاه از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است



    شعری از سیدعلی موسوی گرمارودی
    به مناسبت 21 رمضان، روز شهادت حضرت علی (ع)


    خجسته باد نام خداوند،نیکوترین آفریدگاران

    که تو را آفرید.


    از تو در شگفت هم نمی توانم بود
    که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست

    مور، چه می داند که بر دیواره اهرام می گذرد

    یا بر خشتی خام.


    تو، آن بلندترین هرمی که فرعونِ تخیّل می تواندساخت

    و من، آن کوچک ترین مور، که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت


    ***


    پایی را به فراغت بر مریّخ، هِشته ای

    و زلالِ چشمان را با خون آفتاب، آغشته


    ستارگان را با سرانگشتان، از سرِ طیبَت، می
    شکنی

    و در جیب جبریل می نهی


    و یا به فرشتگان دیگر میدهی
    به همان آسودگی که نان توشه جوین افطار را به سحر می شکستی

    یا، در آوردگاه،

    به شکستن بندگان بت، کمر می بستی


    ***


    چگونه این چنین که بلند بر زَبَرِ ماسوا ایستاده ای

    در کنار تنور پیرزنی جای می گیری،


    و زیر مهمیز کودکانه بچّگکان یتیم،

    و در بازارِ تنگِ کوفه...؟


    ***


    پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم
    که عمود بر زمین بایستد...

    پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم

    که پای افزاری وصله دار به پا کند،


    و مَشکی کهنه بر دوش کشد

    و بردگان را برادر باشد.

    آه ای خدای نیمه شب های کوفه تنگ.

    ای روشن ِ خدا

    در شب های پیوسته تاریخ


    ای روح لیلة القدر
    حتّی اذا مَطلعِ الفجر

    اگر تو نه از خدایی

    چرا نسل خدایی حجاز «فیصله» یافته است...؟

    نه، بذرِ تو، از تبار مغیلان نیست...
    maee و mahdie پسندیده اند.
    2 کاربر مقابل از Roja عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. maee,mahdie
    #1 ارسال شده در تاريخ 07-20-2014 در ساعت 02:34 AM

  2. Roja آواتار ها
    Roja
    مدیر بازنشسته
    رتبه 1 - حداقل پست : 50رتبه 2 - حداقل پست : 200رتبه 3 - حداقل پست : 500رتبه 4 - حداقل پست : 1000رتبه 5 - حداقل پست : 2000رتبه 6 - حداقل پست : 3000
    مدیر بازنشسته
    Feb 2014
    470
    30,125
    100
    30,125 امتیاز ، سطح 100
    0% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 0
    0% فعالیت
    بیشترین فعالیتبرچسب زن کلاس اول1 سال ثبت نام شده25000 امتیاز
    بهترین برچسب زن
    1,812
    تشکر شده 1,441 بار در 470 ارسال
    Khoonsard




    خدا را، اگر از شمشیرت هنوز خون منافق می چکد،
    با گریه یتیمکان کوفه، همنوا مباش!

    شگرفیِ تو، عقل را دیوانه می کند

    و منطق را به خودسوزی وامی دارد

    ***

    خِرَد به قبضه شمشیرت بوسه می زند
    و دل در سرشک تو، زنگارِ خویش، می شوید

    اما:
    چون از این آمیزه خون و اشک

    جامی به هر سیاه مست دهند،

    قالب تهی خواهد کرد.


    ***

    شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد
    و توفان، از خشم تو، خروش را.


    کلام تو، گیاه را بارور می کند

    و از نَفَست گل می روید

    چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است.
    سحر از سپیده چشمان تو، می شکوفد


    و شب در سیاهیِ آن، به نماز می ایستد.

    هیچ ستاره نیست که وامدارِ نگاه تو نیست


    لبخند تو، اجازه زندگی است

    هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست


    ***

    زمان، در خشم تو، از بیم سِترون می شود
    شمشیرت به قاطعیّتِ «سِجیّل» می شکافد


    و به روانی خون، از رگ ها می گذرد
    و به رسایی شعر، در مغز می نشیند

    و چون فرود آید، جز با جان برنخواهد خاست

    ***

    چشمی که تو را دیده است، چشم خداست.

    ای دیدنی تر


    گیرم به چشم خانه عَمّار
    یا در کاسه سر بوذر

    ***


    هلا، ای رهگذاران دارالخلافه!

    ای خرمافروشان کوفه!


    ای ساربانان ساده روستا!

    تمام بصیرتم برخِی چشم شمایان باد


    اگر به نیم روز، چون از کوچه های کوفه می گذشته اید:

    از دیدگان، معبری برای علی ساخته باشید

    گیرم، که هیچ او را نشناخته باشید.

    ***


    چگونه شمشیری زهراگین

    پیشانی بلند تو، این کتاب خداوند را، از هم می گشاید

    چگونه می توان به شمشیری، دریایی را شکافت!

    ***

    به پای تو می گریم
    با اندوهی، والاتر از غمگزایی عشق

    و دیرینگی غم
    برای تو با چشمِ همه محرومان می گریم

    با چشمانی: یتیم ِ ندیدنت
    گریه ام، شعر شبانه غم توست...





    maee و mahdie پسندیده اند.
    2 کاربر مقابل از Roja عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. maee,mahdie
    #2 ارسال شده در تاريخ 07-20-2014 در ساعت 03:10 AM

  3. Roja آواتار ها
    Roja
    مدیر بازنشسته
    رتبه 1 - حداقل پست : 50رتبه 2 - حداقل پست : 200رتبه 3 - حداقل پست : 500رتبه 4 - حداقل پست : 1000رتبه 5 - حداقل پست : 2000رتبه 6 - حداقل پست : 3000
    مدیر بازنشسته
    Feb 2014
    470
    30,125
    100
    30,125 امتیاز ، سطح 100
    0% کامل شده  امتیاز لازم برای سطع بعدی 0
    0% فعالیت
    بیشترین فعالیتبرچسب زن کلاس اول1 سال ثبت نام شده25000 امتیاز
    بهترین برچسب زن
    1,812
    تشکر شده 1,441 بار در 470 ارسال
    Khoonsard




    هنگام که به همراه آفتاب
    به خانه یتیمکان بیوه زنی تابیدی

    و صَولتِ حیدری را
    دستمایه شادی کودکانه شان کردی


    و بر آن شانه، که پیامبر پای ننهاد

    کودکان را نشاندی


    و از آن دهان که هَرّای شیر می خروشید

    کلمات کودکانه تراوید،

    آیا تاریخ، به تحیّر، بر دَرِ سرای، خشک و لرزان نمانده بود؟
    در اُحُد

    که گلبوسه زخم ها، تنت را دشتِ شقایق کرده بود،
    مگر از کدام باده مهر، مست بودی


    که با تازیانه هشتاد زخم، برخود حدّ زدی؟


    ***


    کدام وامدارترید؟
    دین به تو، یا تو بدان؟

    هیچ دینی نیست که وامدار تو نیست


    ***


    دری که به باغ ِ بینش ما گشوده ای

    هزار بار خیبری تر است


    مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو
    شعر سپید من، روسیاه ماند

    که در فضای تو، به بی وزنی افتاد
    هر چند، کلام از تو وزن می گیرد

    وسعت تو را، چگونه در سخنِ تنگ مایه، گنجانم؟
    تو را در کدام نقطه باید بپایان برد؟

    تو را که چون معنی نقطه مطلقی.

    الله اکبر
    آیا خدا نیز در تو به شگفتی در نمی نگرد؟
    فتبارک الله، تبارک الله

    تبارک الله احسن الخالقین
    خجسته باد نام خداوند

    که نیکوترین آفریدگاران است
    و نام تو

    که نیکوترین آفریدگانی
    maee و mahdie پسندیده اند.
    2 کاربر مقابل از Roja عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند. maee,mahdie
    #3 ارسال شده در تاريخ 07-20-2014 در ساعت 03:10 AM

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-01-2015, 04:13 AM
  2. بورقی، لذتی از دیار ترک ها
    توسط maee در انجمن آشپزی ملل
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-20-2014, 09:09 PM
  3. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-17-2014, 08:51 PM
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-15-2014, 11:26 AM
  5. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-11-2014, 01:39 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

Designed With Cooperation

Of Creatively & VBIran


Search Engine Optimization by vBSEO 3.6.0