دوستان عزیزم داخل این تاپیک میخوایم
مطالبی با موضوع جریان زندگی قرار بدیم
امیدوارم خوشتون بیاد
persian-forum
ir.
نخستین انجمن عمومی و تخصصی
بزودی
دوستان عزیزم داخل این تاپیک میخوایم
مطالبی با موضوع جریان زندگی قرار بدیم
امیدوارم خوشتون بیاد
عزیزانت رو همین ثانیه دوست داشته باش ...
همین ثانیه قدرشون رو بدون!
همین ثانیه در آغوششون بگیر
منتظر هیچ فردا و روز مبادایی نباش...
کاربر مقابل از maee عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Roja
[برای مشاهده لینک ثبت نام کنید. ]
در گذر از جاده ی زندگی آموختم...
خیلی چیزا رو نمیشه به زور از خدا خواست
اگه چیزی یا کسی قسمتت باشه بهش میرسی نه اینکه به زور و التماس از خدا بخوای و وقتی چند سال از زندگیتو از دست دادی تازه بفهمی اشتباه کردی
اینو فهمیدم که وقتی ناامید و شکست خورده شدی فقط خود خدا میتونه کمکت کنه و وقتی از ته دلت ازش خواستی دوباره میذارتت تو راهی که باید از اول میرفتی
فهمیدم که شاید دیر شده باشه اما باید امیدوار بود
فهمیدم که باید قدر خونوادمو بدونمو دوسشون داشته باشم
و فهمیدم که:
گاهی باید از دلواپسی، نگرانی و تردید دست بکشیم و ایمان داشته باشیم که همه چیز درست خواهد شد
شاید نه آنگونه که ما انتظار داریم بلکه آنگونه که صلاح در آن است...
در گذر از جــــــــــــــــاده ی زندگـــــــــــــــی آموختم....
آموختم که همیشه و در هر شرایطی میشه لبخند زد،حتی تلخ
آموختم که آدما همیشه اون چیزی نیستن که نشون میدن
آموختم که آیینه ی هر کس باشم
آموختم که فرق نمیکنه چه جور خــــــــــــدا رو صدا کنم،مهم اینه که اون حرف منو میفهمه و واسم یه دوست خوبه
آموختم که امن ترین مکان آغوش گرم خونوادمه
آموختم که ارزش هرکس به مقام و منزلتـش نیس،به شخصیت و درک و فهم شه
[برای مشاهده لینک ثبت نام کنید. ]
در گذر از جــــــــــــــــاده ی زندگـــــــــــــــی آموختم....
که بی دریغ بخندم
که بی حساب ببوسم
همیشه راست بگویم
که رخت نو بپوشم
به ضرب ساز بچرخم
به جرم عشق بجوشم
در گذر از جاده ی زندگی آموختم....
که زندگی طولانی ترین داستان دنیاست که نمیشه زودتر صفحه آخرش رو خوند و برای دونستن آخر داستان باید تمام عمر و هستیت رو صرف خوندنش کنی
كه خدا عشقه و عشق تنها خداست وقتي نا اميد ميشم، خدا با تمام بزرگیش عاشقانه انتظار ميكشه تا دوباره به رحمتش اميدوارشم
اگه تا الان به انچه می خواستم نرسيدم،خدا برام بهترش رو درنظر گرفته.
و اینکه آموختم كه زندگي سخته ولي من از اون سخت ترم....
[برای مشاهده لینک ثبت نام کنید. ]
در گذر از جاده زندگی آموختم....
اگر از پايان گرفتن غم هايت نا اميد شده اي،
به خاطر بياور زيباترين صبحي که تا به حال تجربه کرده اي
مديون صبرت در برابر سياهترين شبي هستي که
هيچ دليلي براي تمام شدن نمي ديدی …
و در گذر از جاده ی زندگی اموختم....
ایمان را نمی شود لابلای واجبات و مستحبات اموخت
ایمان اموختنی نیست
روزی میرسد در اعماق قلبت به تمام گذشته ات به تمام اندوخته هایت شک میکنی
و تازه مینشینی برای تمام سوالهای که تازه جوانه زده اند جواب پیدا کنی و
انوقت است که معنی ایمان را میچشی ایمان به افرینش خالقت دنیایت خودت هویتت و ...
و انوقت که توانستی خلق کنی یعنی ایمان اورده ای...
عزیزانت رو همین ثانیه دوست داشته باش ...
همین ثانیه قدرشون رو بدون!
همین ثانیه در آغوششون بگیر
منتظر هیچ فردا و روز مبادایی نباش...
کاربر مقابل از maee عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Roja
در گذر از زندگی آموختم :
که: می توان در یک لحظه تصمیم گرفت و یک عمر رنج کشید.
که: می توان افکار را کنترل کرد یا آنها تو را کنترل میکنند.
که: بلوغ به تجربه هایت و درسهایی که از آنها گرفتی مربوط است نه به سالهای زندگی ات.
که: قهرمان کسی است که ، کاری راکه لازم است انجام شود بدون توجه به عواقب آن انجام میدهد.
که: گاهی حق داری عصبانی باشی ، ولی حق نداری ظالم باشی.
که: مجبور نیستی دوستت را عوض کنی ، اگر بدانی دوستت عوض خواهد شد.
که: زندگی ات می تواند در یک لحظه توسط مردمی که تو حتی آنها را نمی شاسی تغییر کند.
که: حتی زمانی که تصور میکنی چیزی برای بخشیدن نداری ، میتوانی به کسی که کمک می طلبد کمک کنی.
که: کسی را که بیشتر دوست داری زودتر از دست می دهی .
که: اگر کسی آنگونه که تو می خواهی دوستت ندارد ، به این معنی نیست که در عشق او نقصی است.
که: با دوست می توان در سکوت و بدون انجام هیچ کار مشخصی بهترین اوقات را داشت.
که: کسانی را که بیشتر دوست داری زودتر از دست میدهی
عزیزانت رو همین ثانیه دوست داشته باش ...
همین ثانیه قدرشون رو بدون!
همین ثانیه در آغوششون بگیر
منتظر هیچ فردا و روز مبادایی نباش...
کاربر مقابل از maee عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است: Roja
کجاها نبایدخندید !!!!
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند، نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !
به دستان پدرت...
به جارو کردن مادرت...
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...
به راننده ی آژانسی که چرت می زند
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
نخند ...
نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...
بار می برند...
بی خوابی می کشند...
کهنه می پوشند...
جارو می زنند...
سرما و گرما را تحمل می کنند...
و گاهی خجالت هم می کشند
خیلی ساده
هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان "خدا"ست، نخند !
عزیزانت رو همین ثانیه دوست داشته باش ...
همین ثانیه قدرشون رو بدون!
همین ثانیه در آغوششون بگیر
منتظر هیچ فردا و روز مبادایی نباش...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)